رد پایم میان گناهات
سر در آورده اینجا , میان رختخواب
چه می کند با این
پنجره های بی پرده ,
جیر جیر لنگه های در , همسایه های هنوز نه خیلی محتضر
با این گونه های گل انداخته ,
درگیر شرم .
با نورها , سایه ها ,
و حرفهایی که کمتر به زبان می آیند .
**********************************
روسری تو بادبان
قبول .
وقتی که دندانهای راه شیری را کشیده اند
با خمیازه ی آسمان راه بی افتیم کجا ؟ !!!
لابد انتظار داری به آفتاب زیر پیراهنت
که سر بیرون زده اینجا
دلخوش کنم ؟
گور پدر نیمه ی پایینی ...
این که جل و پلاس جمع کنم ببندم به هیکلی قناس تر از
جاده ی بی انتها , تنها.
کار من نیست .
کار تو هم نیست .
فراموش کن که فراموش کنم بوی دستانم را .
فقط دستهای تو را دوست دارم
بپا خیزان همه را و زمانه را .